بازگشت بابا از سفر
دیشب ساعت ۲۳ پرواز بابای رادوین توی فرودگاه آبادان نشست . من و رادوین به همراه عمه راضیه و آقاجون رفتیم فرودگاه استقبال باباعلیرضا. این دو سه روز که بابا رفته بود ماموریت ُ هر وقت به رادوین می گفتیم باباعلیرضا کجاست ُ سر می چرخوند و دنبالش می گشت و مرتب جای خواب بابا رو نگاه می کرد. انتظار داشتم که وقتی ببیندش حسابی ذوق کنه و بپره بغلش اما برخلاف تصور ما مثل همیشه با زیرکی خاصی وقتی باباش رو دید و بابا صداش کرد ُ وانمود کرد که بابا رو ندیده و سرچرخوند ومشغول دید زدن آدمهایی شد که در حال تردد بودن و اصلاْ توجهی به ما نکرد. خیلی حال باباجون گرفته شد اما بعد از چند لحظه که از سالن فرودگاه اومدیم بیرون شروع کرد به خندیدن واسه ی بابا و حالا دیگه ...
نویسنده :
باباي رادوين
15:41